
خودتان را معرفی کنید و بفرمایید در این سالها به چه کارهایی مشغول بودید؟
مصطفی پژوهش هستم. چندین سال توفیق خادمی برای شهدا را داشتم. پنج سال را در خدمت تیم صیاد شیرازی بودم و چند سال هم در خدمت یادمانهای مناطق جنگی بودم. که در یادمانها وظیفه پرورش نیرو و خدمت به زائر که خیلی لازم است را برعهده داشتم. در ضمن پس از گرفتن مدرک تحصیلی از دانشگاه بعد از چند سال وارد حوزه علمیه شدم.
الآن به غیر از ایام خادمی در کجا مشغول به کار و زندگی هستید؟
بنده در آموزش و پرورش شهر کرمان کار میکنم. معاون پرورشی چند تا مدرسه و معلم پرورشی چند تا از نواحی کوچک هستم. البته در مدارس با لباس روحانیت نمیروم.
چه شد که پای شما به جنوب و خادمی باز شد؟
دانشگاه سال 85 یا 84 برای راهیان نور اردوی جهادی گذاشت و ما را به منطقه آورد. بعد با مبحث راهیان نور و سیدالشهدا آشنا شدیم و اولین راوی که برای ما صحبت کرد آقای یکتا بود. بعد از آن یک جور خودم را مدیون شهدا دانستم و برای خودم تعهد ایجاد کردم که تا آخر در این راه باقی بمانم. بحث منطقه و راهیان نور نوری بود که از شهدا ساطع میشد و ما را جذب کار جهادی و کار برای مناطق کرد. فکر نمیکنم حضور ما دلیل خاص دیگری داشته باشد. هر چه بود از توفیقاتی بود که شهدا دادهاند. بعداً هم مثل یک معلم جهادی وارد مناطق شدیم و توانستیم از کسانی که خادمان قدیمیتر بودند و از اساتید پرورشی و هنر قدیمی یک کارگروه ملی، مذهبی و جهادی به نام کارگروه هنر متعهد را تشکیل دهیم.
آقا مصطفی آیا شما به علت تربیت در یک خانواده کاملاً حزباللهی جذب خادمین شدید یا با سفرها و روایت داستان شهدا پایتان به اینجا باز شد؟
خب خانواده ما فرهنگی بود. یعنی درجه مذهبی به معنای بالای بالا نداشت. ولی خب مادر بنده معلم فیزیک و پدرم هم معلم پرورشی بود. داداشها هم همه دانشجو بوند. البته از آنجایی که مادربزرگم معلم قرآن بود یک رگ و ریشهی خیلی قوی از دین و علوم و معارف اسلامی در خانواده پیدا شده بود. فکر کنم شاید دلیل اینکه من به این سمت کشیده شدم این بود که ما از یک ریشه قرآنی به وجود آمده بودیم.
آیا دوستانی که طی این سالها به گروه خادمان پیوستهاند همه از یک جنس بودهاند یا اینکه آدمهای مختلف توانستهاند با این فضا ارتباط برقرار کنند و تاثیر بگیرند؟
من موارد خیلی زیادی دیدم که شهدا افراد متنوعی را با خصوصیات رفتاری مختلف پذیرایی میکنند. طرف بیست یا سی یا چهل روز بیشتر نبود که به منطقه آمده بود ولی موقع برگشت آدمی نبود که چند وقت پیش بود. با اخلاقی که از خادمها دیده و رویش تأثیر گذاشته و با چیزهایی که شنیده بود بعد از برگشتن به خانه یک چیز دیگر شده بود. طوری که دوستان قبلی آن را به خاطر اخلاق جدیدش ترک کردند. امسال هم ما چند مورد داشتیم. اینها همان نوری که شهدا داشتند را گرفتند و با خود بردند. اگر در قلب کار باشید متوجه میشوید که اثری که شهدا میگذارند خیلی اثر ماندگاری است.
به نظر شما یک خادم به چه هدفی به منطقه میآید؟
یکی از دوستان مثال خیلی خوبی میزد میگفت که راهیان نور مثل پشت خط میماند که باید بیایی گلوله و آرپیچی و تفنگ جمع کنی و آماده شلیک بگذاری. بعد وقتی به شهر رفتی، کولهپشتی را باز کنی و شروع کنی به شلیک کردن. فکر میکنم مثالش خیلی واضح است. یعنی وقتی به خادمی میآیید باید از تعلقات زیادی، از خیلی حرفها و حدیثها و از خیلی از ناملایماتی که در شهر میبینید جدا شده باشید. و هر از چند گاهی یک تلنگر به خودت بزنی تا بفهمی هدف از خلقت شما چه بوده است. فکر کنم اگر بخواهیم به شهدا نزدیک شویم باید به اصل و بهترین حرفشان برسیم. و اصل مسیر آنها این بود که خودشان و فطرتشان را بشناسند. پس از طی این مسیر بود که خداوند متعال اینها را با شهادت پیش خودش برد. یک خاطره از شهید شاهرخ ضرغام که به حر انقلاب اسلامی مشهور شده نقل میکنم. مادرش میگفت که ایشان بعد اینکه از مسجد آمد، گفت امام جماعت اینجوری راجع به نیت گفته که نباید کاری را فقط برای دنیا انجام دهید و نه فقط برای رسیدن به بهشت و دوری از جهنم. میگفت امام جماعت آمده و سه تا دایره روی تخته مسجد کشیده و روی هر سه تا هم خط زده. بعد یک عدد گل وسط تخته کشیده و گفته این گل وجود خود خداوند است و کار را باید برای خود وجود خداوند انجام دهیم تا این گل باز شود. بعد مادر تعجب میکند و میگوید واقعاً این حرفهای شاهرخ است؟ حالا ما میخواهیم بگوییم که بعضیها به نقطهای رسیدند که از غفلت هم دوری میکنند و به مقام شهید نزدیک میشوند. شاید سیر و سلوکی که در شهر است مراقبت بیشتری لازم دارد.
اگر یک نفر به دلایل مختلف به منطقه آمد آیا بعد از چند سال به تمام خواستههایش میرسد و دیگر احساس نیازی به این فضا نمیکند؟
بستگی به این دارد که هر کس نسبت به آن چیزی که از منطقه بدست میآورد بخواهد در آینده و شهر و محل زندگیاش به چه چیزهایی برسد. هر کسی در ضمیر ناخودآگاهش برای خودش یک نیازها و محدودهایی مشخص میکند. مثلاً یکی هدفش این میشود در روزی که بحث ازدواج برایش پیش آمد بتواند از آن مهماتی که جمع کرده استفاده کند تا در معیارهای انتخاب همسر، سبک زندگی و مدارا و مسائل دیگر مناسب عمل کند تا ازدواج موفقی داشته باشد. یا یک نفر دیگر از آن توشهها در عملیات دوستیابی میخواهد استفاده کند. ولی فکر میکنم بزرگترین عملیاتی که باید انجام بدهد عملیات خداشناسی است، به قول حضرت امام که در عملیات فتحالمبین کلمه فتحالفتوح را گفته بودند، من هم میگویم فتحالفتوح، خداشناسی است. آدم وقتی عملیات خداشناسی را انجام بدهد، کلی بار از روی دوشش برداشته میشود. و اگر در زندگی شهری اذیت و ناملایمات ببیند، چون در آن فضای خلوت و شهدایی توانسته به واسطه خداشناسی و خودشناسی برای خودش کلی مهمات جمع کند دیگر هیچ مشکلی برایش باقی نمیماند که نتواند از پس آنها بربیاید و اگر همیشه با همان طرز فکر شهدایی زندگی کند راحت میتواند همانجور که در منطقه است در شهر هم زندگی کند. بنابراین سوال شما بستگی دارد که هر کسی چه توقع و خواستهای دارد. و چون خواستههای آدمی میتواند ارتقا یابد بنابراین این مناطق هم پتانسیل خوراکدهی فکری و اعتقادی به همه سطوح و نیازها را دارند.
آیا این آموزههایی که در مناطق بدست میآورید تنها قابلیت استفاده برای خودتان را دارد یا اینکه میتوان آنها را به قلب جامعه هم تزریق کرد؟
چندین حدیث داریم که میگویند وقتی چیزی را یاد گرفتید زکات آن را هم بدهید. زکات علم در نشر علم است. حالا زکات معنویت و زکات فهمیدن هم در نشر معنویت و فهماندن است. بنابراین وقتی چیزی را فهمیدیم و لمس کردیم باید قلباً به دلیل وظیفه الهی و شرعی تا آنجا که میتوانیم به برادر همسنگر و کسی که احتیاج دارد کمک کنیم. مثلا خادمی که سال اول به منطقه آمده و تشنه فرگیری است شمایی که سه، چهار پله بالاتر از آن هستید باید حتماً چیزهایی را به آن منتقل کنید و اگر منتقل نکنید مدیون هستید. خیلی از بچههای قدیمی خادم، شهدا به خوابشان میآمدند و میگفتند چرا دست فلانی را نگرفتی؟ و چیزهایی را که یاد گرفتی به او یاد ندادی؟ بنده معتقدم که خادم بالاخره میتواند به مقامی برسد که با شهدا ارتباط برقرار کند. ماشاءالله کسی هم که بفهمد در منطقه دنبال چه چیزی باید باشد و به آن برسد، مطمئنا در شهر اگر وارد کارهای گروهی فرهنگی شود میتواند دست خیلیها را بگیرد و یک نقطه نورانی باشد و بدرخشد. به قول حضرت آقا که فرمودند این ستارهها راه را روشن میکنند جوری که در شهرها همه از ظلمت فرار کنند. این روشنی هم حاصل نمیشود مگر این که آدم دلش را مثل شهدا به اهلبیت(ع) بسپارد.
الآن این سوال برای خیلی از کسانی که به عنوان زائر یا خادم در سالهای گذشته به منطقه آمده بودند پیش آمده که آقا! چرا دوباره به جنوب برویم؟ همه را دیدهایم و چیز جدیدی دیگر ندارد و رفتن وقت تلف کردن است. پاسخ شما چیست؟
یکی از روایان میگفت اگر باری را در دست دارید و دیگران بخواهند چیز جدیدی را به شما بدهند باید آن بار را زمین بگذارید. میگفت وقتی که به راهیان نور میآیید، در بازگشت باید یک کاری را که قبلا انجام میدادید زمین بگذارید. بگویید دیگر آن کاری را که قبلاً انجام میدادم دیگر انجام نمیدهم. شما باید از شهدا توفیق بخواهید فلان چیز را که رسیدن به آن خیلی سخت است و درد و رنج دارد را به شما بدهند. من به عنوان یکی از خادمها و از طرف تمامی آنها این را میگویم که خادمها از این چیزها زیاد دیدهاند. اینکه توانستهاند یک رذیله اخلاقی را کنار بگذارند و صد تا فضیلت اخلاقی بدست آورند. میدانید که حاج آقای بهجت میفرمودند که در هر نماز باید دنبال یک چیز جدید باشیم. اگر نماز فردایت مثل نماز امروزت باشد پس بدان که از نماز امروز چیزی نفهمیدی و فقط حالت فیزیکی نماز را داشتی. حالا ما میتوانیم از این مطلب یک جستی به داستان خادمی و زائری بزنیم. اگر خادمی من مساوی با خادمی پارسال من باشد هیچ فایدهای ندارد. باید به نقطهی نورانی شهادت نزدیک شد. حالا باید این مسیری را که شهدا رفتند تو هم هر جور میتوانی بروی. نشسته، خمیده، پاشتری، کلاغپر، هرجوری که میتوانی. اگر کسی بخواهد در مسیر شهدا حرکت کند چنان چیز سختی نیست فقط یک خرده به قول قدیمیها جنم میخواهد. باید جنم داشته باشی که از خیلی چیزها دست بشویی و با خیلی چیزها ارتباط برقرار کنی.
کسانی که خادم میشوند و مثلاً یک ماه در منطقه مستقر میشوند آیا کار و زندگی و زن و بچه ندارند که یک ماه در اینجا میمانند؟
من در شهر با چندین کانون فرهنگی به غیر از آموزش و پرورش کار میکنم و آدم فعالی هستم. حدود یک سال و هفت ماهی هم میشود که ازدواج کردهام. اصلاً اینجور نیست که کسی که از همه جا راندهومانده باشد به اینجا بیاید. اگر یک آدم راندهومانده هم یکبار در طول زندگیاش به راهیان بیاید، سال بعد دیگر آن انرژی قبل را ندارد و نخواهد آمد. کسی که میخواهد به خادمی شهدا بیاید، باید سرمایهگذاری کند. برای عشقی که به این کار دارد از اول تحویل سال که در مناطق جنگی است باید برای راهیان نور بعدی کلنگ بزند و در سال برنامهریزی داشته باشد. باید خودش را موظف کند که یک چهل پنجاه روز را خالصانه و عاشقانه در خدمت انقلاب باشد و خدمت کند.
خادمین بیشتر از چه قشرهایی هستند؟
ما خادم از همه قشر آدم داریم. از خادمی که در طلاسازی کار میکند گرفته تا خادمی که مثل خودم معلم پرورشی است. یعنی ما کاسب، بنا، نجار، مدیر مدرسه، معلم، مهندس و هر شغل و کسبه دیگر هم داریم.
کلاً یک خادم چه کارهایی در منطقه انجام میدهد؟
یک سری خادم بحث کارهای تربیتی را انجام میدهند که باید با زائر ارتباط برقرار کنند و یک عده در فضاسازی منطقه باید تلاش کنند. یک عده دیگر کار زیباسازی و نظافت و غیره را انجام میدهند.
خادمین از چه طریقی برای اعزام انتخاب میشوند و بر چه اساسی وظایف به آنها محول میشود؟
خادمین از طرف ستاد مرکزی طلایهداران انتخاب و بررسی میشوند. آنها وقتی استعدادهای خادم را شناختند روی آنها سرمایهگذاری میکنند. مثلاً میگویند این خادم خطاط است، دیگری نقاش یا آشپز یا نجار است. شاید یک نفر قدرت ارتباطگیریاش بالا است و میتواند با زائر ارتباط بگیرد. بعد هم که وارد یادمان میشوند میتوانند روی همان استعدادی که ستاد به مدیر یادمان معرفی کرده است کار کنند.
آیا ستاد مرکزی طلایهداران برای انتخاب خادمین از فیلتر خاصی استفاده میکند؟
طلایهداران چند تا فیلتر دارد. یکی از فیلترها این است که خادم تخصص خاص داشته باشد. نباید تنها به صرف این بیاید که آنجا تخصص پیدا کند. در فرمی که قبل از ورود به منطقه پر میکند باید تخصص خودش را علامتگذاری کند.
آیا سیستم مدیریتی که شما را به منطقه فرستاده و کنترل میکند شرایط مناسبی را در اینجا برای شما محیا کرده است؟
نمیشود گفت شرایطی که در منطقه است همیشه در حد استاندارد است. بعضی مواقع پایین میآید و بعضی مواقع بالا. ولی بحث خورد و خوراک و بحث اسکان و حمام و اینجور نیازها باید برای آنهایی که سال اول و دوم برای خادمی میآیند با نهایت دقت و به خوبی رعایت شود. برای بحث حمام و سرویس بهداشتیها هنوز بعضی از یادمانها وقتی که تعداد خادمهایشان بالا میرود مشکل دارند و نمیتوانند این موضوع را کنترل کنند. ولی برای آنی که چند سال میآید و با عشق جهادی کار میکند این چیزها برایش اهمیتی ندارد. امکاناتی هم که یادمان در اختیار خادم میگذارد در حدی هست که خادم دفع نشود. ولی در حدی هم نیست که بتوانیم با رضایت از آن نام ببریم و بگوییم که شرایط ایرادی ندارد.
نیاز خادمین فقط مسائل ظاهری است یا اینکه خادم خودش هم نیاز به تغذیه و برنامهریزی اعتقادی دارد؟
برای بحث فرهنگی و بحث تربیتی خادم چون من در چند یادمان رفتم و از نزدیک دیدهام، در بعضی از یادمانها برای تغذیه فکری خادم سرمایهگذاری خوبی شده است ولی بعضی از یادمانها هم اصلا به فکر تغذیه فکری خدام نیستند.
چه پیشنهادی برای حل این مشکلات دارید؟
فکر میکنم که اگر مسئولین طلایهداران و ستاد مرکزی یک بارش افکار دسته جمعی برای خادمین انجام دهند و به آن عمل کنند مشکلات کمتر میشود. یعنی اگر از تمام خادمینی که حالا پا به سن گذاشتهاند در محلی دعوت کنند و نظراتشان را بپرسند که آقا شما برای اینکه این نواقص رفع شود چه پیشنهادی دارید خیلی خوب شود. من چندین بار این موضوع را گفتم که اگر بخواهید مشکلات رفع شود باید همه نظرات را بگیریم. باید یک بارش افکار شود و همه بیایند نظراتشان را بگویند. چون چیزی که خادم میبیند یا لمس میکند را مسئول یادمان نمیبیند و لمس نمیکند.
الآن از طرف یادمان چه کارهای فکری و خاصی برای خادمان انجام میشود؟
به غیر از مراسم صبحگاه چیز خاصی برگزار نمیشود. وقتی صبحگاه برگزار میشود، مسئول یادمان بالا میآید و قرآن میخوانند و یک سرود ملی و چند تا نکته اخلاقی میگویند و بعد در یک صف حرکت میکنند و به سمت ورزش کردن میروند. البته این بحث برای خادمینی که تازه وارد میشوند شاید چند روزی اجباری نباشد. ولی برای اینکه دیگر بعداً صبحانه صرف نمیشود خادم مجبور میشود که بلند شود و به این برنامه بپیوندد.
نظرتان راجع به برنامه صبحگاه چیست؟
میدانید که زمان جنگ هم این چیزها بوده و انجام میشده است. مثلاً میتوانیم از حلقههایی نام ببریم که حاج احمد متوسلیان بعد از نماز صبح میزد و بچهها همه دور تا دور میایستادند و دست روی شانه همدیگر میگذاشتند و میگفتند حالا هر کسی یک جوک تعریف کند. همه میخندیدند و بعد هر نفر اسم یک شهید را میگفت و همه صلوات میفرستادند. تا جایی که حلقه به خود حاج احمد میرسید و حاج احمد دعا میکرد. پس اگر ما بتوانیم شیرینی لحظات صبحگاه را به خادم بچشانیم، خادم هم متقابلاً بعد از نماز صبح دیگر علاقه به خواب ندارد.
آیا خادمان برای این حضورشان حقوق و مزایایی دریافت میکنند؟
نهخیر. بحث راهیان نور کاملا دلی است. بدون حقوق و مزایا. ما تنها چیزی که از بحث خادمی میخواهیم این است که شهدا توفیق دهند که هیچ موقع از آنها جدا نشویم و انشاءالله در دنیا و آخرت با آنها محشور شویم.
با توجه به اینکه چندین سال است که بعضی از دوستان به صورت خودجوش و از روی علاقه شخصی برای خادمی میآیند و ممکن است این دوستان به هر علتی بعد از چند سال نتوانند مجدداً اقدام به این کار کنند آیا سازوکاری وجود دارد که ارتباط با این دوستان همچنان حفظ شود و از تجربیاتشان استفاده کرد؟
مسئولین در بعضی از این مسائل دنبال این دوستان هستند و در بعضی از مسائل خیر. تا لحظهای که یادمان به اینها احتیاج دارد برای این نیرو پیگیری میکنند. برای این که نیرو بیاید و شروع به کار کردن کند. ولی بعضی موقعها یادمان احساس میکند که این نیرو کارش آنچنان لازم و مفید نبوده و دیگر نیاز به این نیرو ندارد. پیگیری کردن حال و روز دوستان بیشتر از طریق خود خادمان نسبت به همدیگر انجام میشود. یعنی خادمانی که قدیمی بودند و خادمانی که بعد از جنگ در راهیان نور مو سفید کردند بیشتر از ستاد مرکزی پیگیر حال یکدیگر هستند. آنها احتیاجشان نسبت به همدیگر شاید صد برابر راهیان باشد. به خاطر اینکه شاید آنها با همدیگر پیمان برادری بستهاند. البته بدین شکل نیست که این دوستان بخاطر ستاد مرکزی آمده باشند و فکر کنند که اگر ستاد مرکزی زنگ نزند چنین و چنان میشود. ولی لازمه اینکه خادم دلش گرم بماند همین پیگیریها است. همین که یادمان هیچ موقع آن را فراموش نکند. همانجور که آن خادم هیچ موقع شهدا را فراموش نمیکند یادمان هم حتی موقعی که با خادم کار ندارد و کارش لنگ او نیست باید به یاد خادم باشد. باید یک مراسمی بگذارند و از همه خادمان قدیمی که به قول خودمان این کاره هستند یاد کنند و این خیلی اثرگذار است. یک شعر هست که میگوید: ما گر ز سر بریده میترسیدیم در مجلس عاشقان نمیرقصیدیم. کسی که اینجاست فقط به خاطر دلش آمده نه به خاطر زنگ یادمان. ولی پاپرجا ماندن ارتباطات اثرات خیلی مثبتی دارد.