حلقه وصل: سینمای ایران از سالهای قبل از انقلاب تا کنون بیشتر بر محور مسائل اجتماعی بوده است و اغلب فیلمسازان ایران سعی داشته اند تا از نگاه خود به مسائل اجتماعی بپردازند. این موضوع حتی از نگاه کارشناسان سینمایی خارج از کشور نیز مغفول نمانده و الکساندر سوکوروف؛ کارگردان و منتقد روس، معتقد است «سینمای ایران آیینه جامعه است، ولی سینماگران باید بیشتر به عمق و چرایی مسائل اجتماعی بپردازند و به سطح رویین مسائل اکتفا نکنند».
اما دراین میان کارگردانانی که به مسائل اجتماعی می پردازند به دو دسته تقسیم بندی می شوند. عده ای که برخی مسائل که بخش بسیار کوچکی از جامعه با آن درگیرهستند و مسائل فرعی محسوب می شوند را محور فعالیت های خود قرار می دهند و جوری آن را بزرگ نمایی می کنند که گویی تمام جامعه ایران با این مسئله درگیر هستند و فضای جامعه را آنچنان سیاه و تاریک نشان می دهند که اغلب مخاطبین با احساس یاس و ناامیدی و بدبینی سالن سینما را ترک می کنند و اگر مخاطب خارجی نیز پای این فیلم ها بنشیند نگاه کاملا منفی نسبت به جامعه ایران پیدا خواهد کرد.
اما دسته دیگر فیلمسازان نیز هستند که با ابتکار و خلاقیت و عقلانیت درست و دقیقی که دارند مسائل اصلی جامعه را کشف کرده و از منظر سینمایی به این دغدغهها مینگرند. ساختن فیلم برای این دسته دشواری های زیادی بهمراه دارد و معمولا سعی می شود فیلم های این دسته نادیده گرفته شود.
البته برخی کارگردانان از این دسته دوم هستند که بهدلیل تواناییهای فردی و تسلط بر تکنیک روزِ سینما، هم محتوای درستی را برمیگزینند و هم به بهترین وجه فیلم را از آب و گِل درمیآورند. بیشک بهترین نمونه از کارگردانان اینچنینی، ابراهیم حاتمیکیا است. حاتمیکیا همواره نشان داده که فارغ از نگاههای سیاسیِ رایج، اولویت اولش مسائل و معضلات اجتماعی روز است. البته هستند کسانی که او را متهم به عدم موضعگیری شفاف سیاسی در فیلمهایش کرده و معتقدند هر گروه سیاسی میتواند محتوای فیلمهای او را به نفع خوش تفسیر کند؛ اما همه این افراد بر قوت تکنیکی و توانایی فنی وی اتفاق نظر دارند. سید شهیدان اهل قلم درباره حاتمیکیا میگوید: «وی توانسته بر تکنیک پیچیده سینما غلبه کند و حجابهای تصنع و تکلف و صورتگرایی را بدرد و از سطح عبور کرده و به عمق برسد.»
شاید بتوان فیلمهای حاتمی کیا را از یک منظر باتوجه به زمان ساختِ آنها دستهبندی کرد. مهمترین فیلمهای حاتمیکیا در دهه۶۰ «دیدهبان» و «مهاجر» هستند. جدا از تکنیک برجسته این فیلمها نسبت به سایر فیلمهای مشابه، باید اشاره کرد که هر چند این دو فیلم متأثر از فضای حاکم بر جامعه در ژانر دفاع مقدس ساخته شدهاند، اما وجه تمایز آنها با بقیه آثار این حوزه، در این است که در هر دو فیلم سعی شده به جای پرداختن به «دفاع»، وجه «مقدس» بودن جنگ تحمیلی به مخاطب یادآوری شود. به عبارت دیگر این فیلمها نمایشدهنده تفاوت اصلی نگاه ما به جنگ با نگاه سایر مردم دنیا به این مقوله است و آن هم چیزی نیست جز مؤثردیدن نقش «ماوراء» و «متافیزیک» (یا بهقولی توکل به خدا) در جنگ. اتفاقاً همین عامل «جهاد عارفانه» است که منجر به پیروزی رزمندگان ما در جنگ تحمیلی نیز میشود.
با ورود به دهه۷۰، سمتوسوی فیلمهای حاتمیکیا هدف دیگری را نشانه رفته است. او در این دوران تمام تلاش خود را معطوف به تصویرکردن اثراتِ پسینی جنگ در جامعه کرده است. این تصویرسازی نیز منحصر به قشر خاصی از مردم نیست و گروههای مختلف درگیر در جنگ را سوژه ساخت فیلم قرار داده است. یک بار در «از کرخه تا راین» خیلی واقعبینانه داستان جانبازی را روایت میکند که ناامید از درمان در کشور راهی دیار غربت میشود؛ و بار دیگر «بوی پیراهن یوسف» را به مشام مخاطبانی میرساند که سالهاست دنبال نشانهای از مردان سفرکرده خود میگردند. گاهی مخاطب را در یک «آژانس شیشهای» محصور میکند تا به او بفهماند که سؤالات بیجوابِ زیادی در ذهن دارد و افراد و حقایق بسیار مهمی را خیلی زود از خاطر برده است؛ و گاهی با خلق یک «موج مرده» به یادِ ما میآورد که این تنها ما نیستیم که حرف مردانِ جنگ را نمیفهمیم و حتی ممکن است خانواده و فرزندان این سرداران نیز شکاف عمیقی با پدران خود از لحاظ فکری داشته باشند.
دهه۸۰ برای حاتمیکیا با «ارتفاع پست» آغاز شد. فیلمی که نشان میداد تبعات جنگ فقط محدود به جانبازان، خانوادههای شهدا و... نشده و عموم افراد را به خود مشغول کرده است؛ تا جایی که فردی را برای گریز از بیعدالتیهای اجتماعی و اقتصادی مجبور به هواپیماربایی میکند. در «به رنگ ارغوان» شاهد گستردهترین طیف آدمهای خاکستری هستیم که هر یک دنبال اثبات نظر خود به جامعه اطراف هستند.
حاتمیکیا در ابتدای دهه۹۰ دوباره به اصلِ خویشتن که سینمای دفاع مقدس است برمیگردد، اما این بار هم با عینکِ خود به موضوع جنگ نگاه میکند. او که همراه با مردم جامعهاش از افراط و تفریط گریزان شده، راهحل منازعات موجود را در مدارا با اطرافیان جستوجو میکند. نتیجه آنکه چمرانی که در «چ» تصویر میشود، با تصور بسیاری از مخاطبان سینمای او تفاوت دارد. یعنی چمران را نه در قامتِ یک چریک جنگجو و نه در سیمای یک عارفِ واصل، بلکه بهعنوان یک فرمانده معقول و عاطفی به بیننده عرضه میکند؛ فرماندهی که ضمنِ مذاکره با دشمن، او را به صلح دعوت میکند و حتی با اسرای دشمن نیز از سرِ مهر و محبت تعامل دارد.
«بادیگارد» نیز تلاشی دیگر برای پاسخ به این سؤالِ جامعه است که ما چه چیزهایی را فراموش کردهایم و کجای راه را اشتباه رفتهایم؟ اما این بار این سؤال را نه جوانان، که بزرگانِ جامعه از خود میپرسند و در پیِ پاسخ به آن در نوعِ انجام وظایفِ محوله به خود تشکیک میکنند؛ شکی که منزلگاه مطمئنی نیست، ولی عامل محرک خوبی میشود برای بازگشت به مسیرِ اصلی که انتهای آن، سعادت و شهادت است.
حاتمیکیا همواره نشان داده در زمانهشناسی کمتر نمونه مشابهی برای او در سینمای ایران وجود دارد. در سالهای اخیر نیز که امنیت و آرامشِ ایران در میان دریای ناآرامِ منطقه، بیش از هر چیزی به چشم میآید او بار دیگر به این مقوله مهم اجتماعی زمان خویش پرداخته است؛ آن هم با نگاهی ژرفاندیش و غیرسطحینگر. او ریشه این آرامش را آن سوی این مرزها و در جبهههای نبرد با داعش و گروههای تکفیری و در به وقت شام پی گرفت.
حاتمی کیا این روزها در حال ساخت «خروج» است که این فیلم را نیز با همکاری موسسه اوج خواهد ساخت. همانطور که گفته شد فیلم های حاتمی کیا باتوجه به موضوعاتی که دارد و سابقه فیلم سازی وی، حرف و حدیث های و گمانه زنی های زیادی را با خود به همراه داشته است. محسن شهمیرزادی درباره تازه ترین فیلم حاتمی کیا نوشته است:
ابراهیم حاتمیکیا نه فقط فیلمهایش که اخبار آغاز پیشتولید آثارش نیز از این ظرفیت برخوردار است تا موجی را در فضای رسانهای ایجاد کند. حاتمیکیا بعد از «به وقت شام» یک سال فرصت نیاز داشت تا به نگارش داستان فیلم جدید خود بپردازد. هم اکنون و پس از پایان نگارش فیلمنامه، تازهترین اثر ابراهیم حاتمیکیا به مرحله پیشتولید رسیده است و او بار دیگر با همکاری سازمان اوج این بار بناست «خروج» را جلوی دوربین ببرد؛ فیلمی که سومین همکاری حاتمیکیا با اوج در دهه 90 به حساب میآید اما تاکنون اطلاعات دقیقی از محتوای آن توسط رسانههای رسمی مخابره نشده است. با این وجود بنا بر شنیدهها تجربه جدید حاتمیکیا بعد از فیلم پرچالش و دشوار «به وقت شام» که در فضایی اکشن روایت میشد، قصهای ملتهب با مضمونی اجتماعی- اقتصادی را دنبال میکند که نشانگر بازگشت حاتمیکیا به سینمای اجتماعی بعد از تجربه دهه 80 است.
در دهه 90 با اوج
ابراهیم حاتمیکیا بعد از دوران پرتلاطم فیلمسازیاش در دهه80، دهه 90 را با «چ» آغاز کرد. اولین تجربه همکاری او با سازمان اوج به «بادیگارد» بازمیگردد. بعد از آن نیز «به وقت شام» پروژه بعدی همکاری ابراهیم حاتمیکیا با این سازمان بود. «بادیگارد» به عنوان اثری انتقادی از شخصیتهای دهه چهارم انقلاب سخن میگفت و تناقضهایی که فیلمساز بین آرمان خود و وضعیت موجود احساس میکرد؛ تناقضی که پیش از این در «آژانس شیشهای» هم به چشم میآمد. «به وقت شام» نیز ادای دین حاتمیکیا به مدافعان حرم بود که میتوان آن را به عنوان فیلمی در ژانر دفاع مقدس عصر جدید معرفی کرد. حاتمیکیا با وجود فشارهایی که از برخی جناحهای سیاسی و بدنه روشنفکری سینما به خاطر همکاری با سازمان اوج تحمل کرده بود، بار دیگر نیز تصمیم گرفت سرمایه فیلم خود را از این نهاد تامین کند. وی در اختتامیه جشنواره فجر در حالی از وابستگی خود به نظام با افتخار سخن گفت که صاحبان برخی آثار با سرمایههای مشکوک و نامعین او را به خاطر این موضع مذمت کردند. حاتمیکیا در تمام این سالها به عنوان یکی از جریانسازترین کارگردانهای ایرانی بوده است؛ کارگردانی که به صورت میانگین هر 2 سال یکبار فیلم میسازد اما این تولیدات تا مدتها به عنوان آثاری ماندگار و جریانساز در سینمای ایران ایفای نقش میکنند.
فرزند زمانه
اگرچه جزئیات دقیقی توسط رسانههای رسمی پیرامون فیلم ابراهیم حاتمیکیا مخابره نشده، اما تاریخ فیلمسازی مهمترین کارگردان سینمای بعد از انقلاب نشان میدهد او همواره فرزند زمانه خود بوده است. حاتمیکیا درحالی عمده فیلمهایش را جاودانه میسازد که در هر کدام از این آثار دغدغه روز جامعه به چشم میآید. این به روز ساختن اما آثار این کارگردان را تاریخ مصرفدار و مناسب روزمرگی نکرده است. حاتمیکیا در زمانه جنگ دغدغه «هویت»، «دیدهبان» و «مهاجر» را داشت. اندکی به پایان جنگ نمانده که در «وصل نیکان» به دنبال تمایزی است که فاصله بین زندگی و جنگ را تبیین کند. «از کرخه تا راین»، «خاکستر سبز»، «بوی پیراهن یوسف»، «آژانس شیشهای»، «روبان قرمز»، «به نام پدر»، «موج مرده» و... هرکدام چالشهای رزمندگانی است که حالا به روزمرگی بازگشتهاند. «به رنگ ارغوان»، «دعوت» و «گزارش یک جشن» نیز تجربههای اجتماعی صرف حاتمیکیا بودند که همگی در دهه 80 رقم خورد اما خود را چندان در این موضع پایدار ندید. او به «چ» بازگشت زمانی که دغدغه مذاکره در جامعه بود. «بادیگارد» دنبال شخصیت گمشده نظام میگشت و «به وقت شام» خبر از دغدغهای میداد که سینمای ایران آن را به چشم نمیدید.
در آستانه ساخت «خروج»
اکنون ابراهیم حاتمیکیا با «خروج» در سالهای پایانی دهه 90 ایستاده است؛ سالهایی که ایران بیش از هر موقعی درگیر چالشهای اجتماعی و اقتصادی است. به نظر میرسد حاتمیکیا به عنوان فرزند زمانه خود، بنا دارد قاعده را در هم نشکند و حتی اگر از زبان تاریخ سخن میگوید، دغدغهاش دغدغه امروز باشد. دغدغه معیشت مردم بویژه اقشار مستضعف و کارگر. دغدغه معضلات اجتماعی و اقتصادی که دهه چهارم انقلاب را با چالشهایی عجیب و متعدد مواجه کرده است. آنطور که از اخبار برخی کانالهای مجازی مخابره شده، حاتمیکیا قصهای ملتهب در فضای اجتماعی را پی گرفته است؛ قصهای که جزئیاتش اگرچه منتشر نشده اما برخی از شباهت آن با آژانس شیشهای – در التهاب قصه- سخن گفتهاند. با این وجود به نظر میرسد حاتمیکیا یکی از جنجالیترین فیلمهای سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر را روی پرده خواهد برد. در تمام این سالها ابراهیم حاتمیکیا ثابت کرده نگران چالشهای امروز ایران اسلامی و فردا و نسلهای بعدی است. از همین رو کاری تولید نمیکند مگر آنکه عبرتی باشد از گذشته یا دغدغهای برای فردا. به همین خاطر است که حتی اگر وی فیلمی تماما اجتماعی بسازد، مخاطبانش هیچ نگرانی از دنیای خلق شده حاتمیکیا در آثارش ندارند؛ دنیایی که در سینمای اجتماعی ایران، جهانی سراسر سیاه، تیره و خالی از امید به آینده است. حاتمیکیا در تمام فیلمهایش ادبیاتی اعتراضی و انتقادی نسبت به رویههای حاکمیتی رسمی کشور داشته است. در عین حال انتقاد او به تیپهای مختلف فکری و عقیدتی پنهان نیست. با این وجود نمیتوان امید را از آثارش حذف کرد. هر فیلم به تناسب فضای قصه، تمام تعلیقها و چالشها را با «نور» و «امید» به پایان میرساند. برای حاتمیکیا و اهالی دنیای او، شهادت و از جان گذشتن در مسیر بالاترین توفیق و بهترین عنصر امید به آینده است. از همین رو شاید ابراهیم حاتمیکیا بتواند با خلق «خروج» مسیرهای خروج بسیاری را روشن کند: خروج سینمای اجتماعی ایران از رئالیسم سیاه، خروج جامعه از چالشهای اجتماعی، خروج دولتمردان از کم دردی دردمندان و خروج جشنواره فجر از رکود فیلمهای کمجسارت و دغدغهمند امروز جامعه ایران.