به گزارش حلقه وصل، عبدالحمید قدیریان (هنرمند و مدیر دفتر مطالعات کاربردی واحد تجسمی حوزه هنری): آیا در مواجهه با موضوعات دینی باید همچون یک بیننده از بیرون ناظر آن بود یا به درون آنها رفت و مفاهیم و موضوعات را از درون بررسی کرد؟
در محرم سال گذشته یک نقاشی از حضرت ابوالفضل (ع) در علقمه را نگاه میکردم که روی بیلبورد چاپ شده بود. نقاش، حضرت را با لباسی کامل و زره آهنین که بر سرش دستاری بسته، نقش زده بود. تصورش را بکنید در گرمای شدید کربلا، حضرت را با لباس کامل و آهنین، تزیین نموده و کشیده بودند. در همان روزها نقاشی دیگری را دیدم که تصویر حضرت ابوالفضل (ع) را رسم کرده بودند که دو زانو بر زمین نشسته و دستانش پر از آب بود. رفتار و لباس حضرت در این تابلوها، نشان میدهد که نقاشان حتی سعی نکردهاند که به عنوان یک بیننده معمولی، صحنه را درک کنند و آن را به تصویر بکشند. آنها همان بافتههای به ارث رسیده و منظرهای شخصی گذشتگان را معیار کار خود قرار داده و با تمام احساس و دل دادگی که نسبت به موضوع داشته، آنها را نقش زدهاند.
اگر آن نقاش به خود جرأت میداد تا به صحنه نزدیک شود و به دنبال این جسارت، وارد کاروان میشد و از درون کاروان، عاشورائیان را مورد بررسی قرار میداد، حتماً گرمای کربلا را احساس میکرد و دیگر آن لباس را برای حضرت طراحی نمیکرد! و آن نقاش دیگر اگر صحنه جنگ را احساس کرده بود، قطعاً حضرت را به صورت دو زانو بر زمین نشسته نمیکشید. پس نقاش دارد از بیرون به صحنه عاشورا نگاه میکند، لذا نه گرمای عاشورا را حس میکند و نه سختی و دردهای عاشورا را متوجه شده است! او صرفاً قصد داشته ابوالفضلی را رسم کند که از کنار رود، آب بر میدارد. جالب است! در آن نقاشیها آب بود، ابوالفضل بود، نخلستان بود، اما با این وجود، آن تصاویر، کربلا نبود. نه این کربلا، آن کربلا بود. نه این ابوالفضل، آن ابوالفضل بود و نه این صحنه، آن صحنه بود. چرا؟ چون نقاش از بیرون نگاه کرده بود. البته مطمئناً نقاش در طول ترسیم تابلو به این خاطر که برای ماجرای امام حسین (ع) و عاشورائیان کار کرده، بسیار بهره برده و تزکیه شده و اجر برده است.
این نوع نگاه بسیار فرق میکند با نگاه آن نقاش که با خود میگوید: از روز اول محرم درون کاروان امام میروم و تا ظهر عاشورا، لحظه به لحظه به همراه کاروانیان با امام همراهی کرده و حرکت میکنم. شب عاشورا که شد، تا صبح با عاشورائیان همنشین میشوم و روز عاشورا تا ظهر عاشورا همراه اصحاب امام میمانم و در آن گرمای سوزان، شاهد صدای چکاچک شمشیرها خواهم بود و اصابت تیرهای خصم را که سینهها را میشکافند، نظاره میکنم. تا آنجایی که خود به میدان میروم و به جای شمشیر، قلم به دست میگیرم و شروع به ضربه زدن میکنم. دست به قلم میبرم و میگذارم قلم خودش حرکت کند و تمام احساسم را بر پرده پارچهای نقش کند.
چنین نقاشی، عاشورا چشیده است و به طبع، اثرش اثرگذار است. این نقاش از درون عاشورا به عاشورا نگاه کرده و حاصل کارش گوهری گرانبها و درخور خواهد بود. او به فکر اجر بردن نیست. او نمیداند و نمیخواهد بداند پاداشش چیست. همان تاثیری که تابلو بر او گذاشته، برایش کافی است.
تصورم این است که زمان آن رسیده تا جوشش و حرکتی جدید در هنرمندان مذهبی ایجاد شود. دیگر منظر نوستالژیک به دین و تبعیت فرمگرایانه از پیشینیان، جوابگوی فضای موجود و تحولات جهانی نیست. باید از نگاه گزارشی کوچ کنیم و به نگاه درونی اهتمام ورزیم. اصل دین یک مفهوم رفیع و باطنی است، نه یک مجموعه اعمال ناپیوسته و جدا از هم که فرم ظاهری دین را شکل داده است. فرمی که با رسوب مجموعه اسرائیلیات و خرافات آغشته شده و فرمهایی بعضاً متفاوت با مفاهیم اصیل دینی ایجاد کرده است. فرمهایی که از روی ناآگاهی و همچنین استراتژی فراماسون فرهنگی، در جامعه و در میان هنرمندان، ترویج و بها داده میشود تا دین از درون تهی و فرمهایی که توسط مستشرقین به نام هنر اسلامی معرفی شده، جای خالی آن را پر کند و هنر دینی را از آن پویایی که لازمه جهان نوین پیش رو است، منفک کند.
حل این مسأله نیازمند همفکری بین هنرمندان و متفکران است تا در پی آن، موضوع شکافته شود و ابعاد آن بررسی و راهی پیدا شود. ما چارهای جز این نداریم که برای جبرانِ خسارات و لطماتی که در سالهای گذشته به هنر دینی وارد شده، فکری کنیم و راهحل اساسی پیدا کنیم.