دوست دارم فضا و خاطرات خوبی از این روزها یادشان بماند و فضای سیاه و غم و اندوه نباشد. ما هر دفعه که میرویم به رسم محمدآقا که همیشه با گل به خانه میآمد باید حتما برایشان گل بگیریم.
برخی اقوام و آشنایان به من میگفتند بعدا هر کس را ببینی که لباس عروس پوشیده، حسرت میخوری! جالب این که حالا هر کسی لباس عروس پوشید این حس را دارد و میگوید کاش لباس من فلان شکلی بود اما من، نه!
وقتی داعشی ازش می پرسید که اگر رهایت کنیم، باز هم به سوریه میآیی؟ آقاعنایت هم میگفت: بله، دوباره میآیم!... خون از گلویش میچکید و عکس این حالت را در اینترنت گذاشته بودند.
یکی از دوستان آقاخادم گفت: خواهر! خیلی نگران نباش اما برایش خیلی دعا کن چون همین چند روز پیش عملیاتی داشتند و در آن اصلا موفق نبوده اند. عملیاتشان لو رفته و شرایط خیلی بد و وخیم شده.
معلم ریاضی بود و سالها به دانش آموزانش آموخته بود اگر چه دو دو تا میشود چهارتا، اما حتی این قانون ثابت شده در ریاضی هم گاهی استثنا دارد و میشود کاری کرد بعضی جاها دو دو تا خیلی بیشتر از چهارتا شود!
خیلی ناراحت شدم. وقتی پرسیدم چه کسی خبر داشته که آقا خادم امروز پرواز دارد؟ همه انکار کردند اما به نظرم همهشان میدانستند. چون خانوادهاش راضی شده بودند، به آنها خبر می داد که میخواهد برود.
«سربلند» روایتی است از کودکی تا شهادت شهید مدافع حرم؛ محسن حججی چاپ چهلم و یکم کتاب سربلند همزمان با نخستین نمایشگاه مجازی قرآن توسط انتشارات شهیدکاظمی روانه بازار شد.
رفت وگوشیاش خاموش شد. هر چه زنگ می زدم، میگفت در دسترس نیست! دو روز از رفتنش میگذشت. با خودم می گفتم شمال که خیلی دور نیست. گهگاهی باید آنتن بدهد!
هنوز جواب آزمایش مغز استخوان نیامده بود که ایشان شهید شدند. دوشنبه بعد، جوابش آمد و پیکر ایشان را دوباره به کالبدشکافی بردند و گفتند باید سم را شناسایی کنیم. این کار هم انجام شد و...
پدر و مادر شهید مدافع حرم لبنانی، شهید یوسف حلاوی در کنار عکس شهید روزه خود را افطار میکنند.
اوایل زندگی، دوتای ما خیلی سختی کشیدیم اما شیرعلی آدم موفقی بود و شکر خدا صاحب همه چیز شد اما سرنوشتش اینطوری بود...
آن روز حنانه یا کنار آقابود یا با ایشان بازی میکرد و هر از گاهی در گوش آقا چیزی میگفت و هر دو با هم میخندیدند، اصلا احساس غریبی نمیکرد، انگار که در خانه خودمان هستیم.
نماینده ولی فقیه در مازندران گفت: انقلابی ماندن و انقلابیگری مهمترین ویژگی سردار طوسیها بود و سردار سلیمانی هم انقلابیگری را به عنوان خط قرمز خود معرفی کرده بود و در همین مسیر تا پایان ثابت قدم ماندند.
یکی از نفربرهای جنگی می آید و پیکر را می گذارند داخل آن تا بیاورند عقب و اشتباهی میبرند به سمت دشمن. سریع هم اعلام میکنند و سرش را می بُرند و جشن میگیرند!
شهید عباس کریمی که از فرماندهان لشکر ۲۷ بود، مجروح شده بود و آورده بودند آنجا. میخواستند بیایند در بیمارستان و به ایشان ضربه بزنند که گرفتیمشان. یکی از منافقین سیانور خورد و خودش را کُشت...
آمدم تا رسیدم به میدان خراسان. جلویم را گرفتند. گفتند: اسلحه را بده. گفتم: من اسلحه را آنجا ندادم، اینجا بدهم؟! گفتند به فرمان حضرت امام کمیته انقلاب تشکیل شده و همه اسلحهها را باید جمع کنیم...
یکی دیگر از خصوصیات عباس این بود که از شرایط خطرناک سوریه هیچ ترسی نداشت. پسر خالهاش می گفت یک شب با هم سر پست بودیم که دیدم عباس گم شد. هر چه گشتیم نبود...
راستش این موضوع را تا امروز به مادرش هم نگفتهام چون میدانستم که برایش سنگین تمام می شود. حقیقت این است که...
به حدی خفقان بود که برادرم در بیمارستان کابل بستری شد، شنیدیم و با پدر خدابیامرزم تصمیم گرفتیم به ملاقات برویم. در بیمارستان گفتند ملاقات سرباز ممنوع است!
پیکر شهید مدافع حرم «مهدی بختیاری» با حضور اقشار مختلف شهرستان اسلامشهر پس از تشییع از مقابل منزل شهید، برای خاکسپاری به گلزار شهدای بهشت زهرا(س) تهران بدرقه شد.