به گزارش حلقه وصل، دوباره ماه رمضان از راه رسید و فرصت خوبی دست داده تا فرهنگ روزهداری خود را در بوته نقد و نظر قرار دهیم. چون اگر قرار است این ماه رمضان هم با دستفرمان سالهای قبل حرکت کنیم به فرض که در مسیر باشیم ولی حتما سرعت نخواهیم گرفت. انسان ناچار است با مسیریاب اندیشه، مسیر خود را مرور کند تا یا اصلاحش کند یا میانبر را انتخاب نماید. در مورد روزهداری هم چند نکته هست که بررسی و تطبیق آن خالی از لطف نیست:
آن چنان که کتابهای تاریخی و برخی مفسران نقل کردهاند روزهداری در میان مشرکان بتپرست هم مرسوم بوده و این جماعت از روزه برای عرض حاجات خود نزد بتها کمک میگرفتهاند. علتش هم این است که به قول مکاتب معاصر الحادی، خدا را مثل ساعتساز پیری فرض کرده بودند که بعد از ساخت ساعت این جهان، آمورش را به بتها واگذار کرده است لذا برای او روزه نمیگرفتند. از طرفی دیگر به برپایی قیامت اعتقاد نداشتند تا از ترس محاکمه، روزه بگیرند. در واقع روزهداری بتپرستان، معاملهای پایاپای با بتها بوده تا روزه بدهند و حاجت بگیرند.
چالش اول اینجاست! آیا غیر از این است که روزهداری ما ریشه در جلب منفعتی مادی و دفع زیان اخروی دارد؟! باید جواب بدهیم. آن روزهای که به قول آیتالله کشمیری باید فقط برای «الله» باشد، کجاست؟ نیتمان قربه الی الله است؛ دم افطار هم به زبان میگوییم: «اللهم لک صمنا...» ولی اراده قلبی چیز دیگری است. شاهدش هم میزان اندک اقبالمان به روزههای مستحبی است. هرچند مومنین طماعی که بغل حوریان را هدفگذاری میکنند از روزه مستحبی هم دست نمیشویند. اما غالبا اهلش نیستیم. دم افطار مثل مادرانی مضطرب و حاجتمند یک کیسه حاجت را میریزیم روی سفره و کار نداریم به این که: «ای که مرا خواندهای راه نشانم بده...»
چالش بعدی ما در آفتشناسی است. همه ما با مناجاتخوانیها و اشک و آه ماه مبارک رمضان آشنا هستیم. اگر خیلی اهل هیئت هم نباشیم حداقل تا آماده شدن سحری تلویزیون جمهوری اسلامی را روشن میکنیم و سوز و گداز دعاهای سحری را میشنویم. اما یک کلام ختم کلام! تا آب از سرچشمه گِل باشد، کار دست نمیشود. به قول مولوی: «گرنه موشی اندر این انبار ماست/ گندم اعمال چل ساله کجاست؟» اما این درس موششناسی خودش مقدماتی دارد و از مهمترین پیشنیازهایش «خلوت» است. شاید بد نباشد یکی دو شب وقتی سحری میخورید تلویزیون و رادیو را خاموش کنید. همینطور که غذا را میجوید به موشی فکر کنید که دم افطار روی اعصابتان راه میرود و از شما یک اژدها میسازد یا در طول روز پایه فکرها و کارهای خوبتان را سوراخ میکند؛ بالاخره وقتی قاضی خدا باشد، ملقبازی جواب نمیدهد! همین جناب مولوی با اینکه اصل یقینی «صدبار اگر توبه شکستی باز آ» را قبول دارد، در جایی میفرماید: «نقض میثاق و شکست توبهها/ موجب لعنت بود در انتها». کار را باید از اساس اصلاح کرد!