محمد زندی: نوشتن از فرهنگ به خودی خود و ملزومات اجرایی شدن اسناد بالادستی در حوزه فرهنگی کار سختی است و حال اینکه بخواهیم درباره اولویتهای فرهنگی رئیس جمهور آینده نیز چند خطی را به نگارش در آوریم، قطعا کار سختتری خواهد بود. این سختی از آن جهت است که حوزه فرهنگ یک دایره مشخص و محدود نیست بلکه در هر فعالیت و پدیدهای میتوان و باید ردپای فرهنگ را به عنوان یک پیوست مهم مشاهده کرد.
آنچه در پیش میآید بدون توجه به گرایش رئیسجمهور دولت دوازدهم است که شاید در مقام نگارش، امری بدیهی و صحیح باشد اما در عالم واقع، روی کار آمدن رئیسجمهوری با گرایشهای غیرفرهنگی، اهداف این نگارش را بیهوده میسازد.
رئیس دولت دوازدهم در حالی کار خود را آغاز خواهد کرد که مطالبات زیاد فرهنگی از سوی رهبر معظم انقلاب و جامعه ایرانی بر روی زمین مانده است. مطالباتی که عموما نهتنها پیشرفتی در این چهار سال در آنها مشاهده نشده که کاملا برخلاف انتظار و مسیر موردنظر حرکت شده است.
در این چند سال اتفاقات حوزه فرهنگ عموما بر محور حاشیه چرخیده است؛ برگزار شدن یا نشدن کنسرتها، ربنا خواندن یا نخواندن فلان خواننده، برگزار شدن یا نشدن فلان تئاتر با موهای مصنوعی خانمها تا آخرین اثر هنری دولت یازدهم یعنی سند 2030 که مجموعهای از تضادهای فرهنگی با جامعه ایرانی است.
قصد نقد نگرش فرهنگی! دولت یازدهم را ندارم اما قطعا دولت بعد، قبل از هر کاری باید بداند چه چیزی را تحویل میگیرد و بر همین اساس، شیب مسیر فرهنگی دولت دوازدهم و رئیس آن برای صعود به قله اهداف، بسیار تند و پیچیده خواهد بود. بنابراین نخستین اولویت رئیس دولت بعد، تهیه گزارشی از آنچه تاکنون در این چهار سال اتفاق افتاده است، خواهد بود.
در گام بعد رئیسجمهور باید اولویتهای فرهنگی در سطح کلان را مشخص کند. یکی از این اولویتها با توجه به فضای کلی جامعه ایرانی، توجه به امور معنوی و فرهنگ دینی است و در این مسیر، توجه بیش از پیش به مدارس و سروسامان دادن به مهدها و البته تعامل با قشر دانشجو، مهمترین راهحل برای گسترش این امر مهم فرهنگی است.
قدم بعد تهیه آمایش سرزمینی فرهنگ است. در واقع نمیتوان فرهنگهای بومی و قومیتی شهرها و استانهای کشور را در نظر نگرفت زیرا اگر چنین مسئلهای نادیده گرفته شود، شاهد روی آوردن نسل جدید اقوام به فرهنگهای نو و جدید خواهیم بود که در آن اصالت، جایگاهی ندارد و البته مشکلات زیادی در پیخواهد داشت.
یکی از مواردی که در دورههای مختلف مغفول مانده است، استفاده و توجه به هنرمندان شهرهای کوچک است. شهرستانها و شهرهای کوچک از سالها قبل در بحث تولیدات هنری فعال بودهاند، اما با وجود این کمتر به آنها توجه شده است.
در حوزههای مختلف هنری این شهرها میتوانند نقش پررنگتری ایفا کنند. از سوی دیگر عدم تحقق این وعدهها نوعی سرخوردگی و یأس برای مردمان این مناطق به همراه داشته است. این وقایع در حوزه شهرستانها، متاسفانه تاثیرات بسیار بدی روی هنرمندان بومی گذاشته تا جایی که اغلب هنرمندان یا به شهرهای بزرگ کوچ کردهاند یا فعالیتهای هنری خود را تعطیل و به امور دیگری برای امرار معاش پرداختهاند.