حلقه وصل:
همه ما انس خاصی با دعاهای ماه مبارک رمضان داریم. اصلا هروقت دعای سحر مرحوم موسوی قهار یا عباس صالحی را میشنویم انگار یک دور کل ماه رمضان و خوشیها و سختی های افطار و سحرش جلو چشممان مرور میشود. اما این حس خوب که از شنیدن یک دعا داریم چقدر حال و هوای خوف و رجا را در ما ایجاد میکند؟ این نوستالژی معنوی که هر سال از آن انرژی میگیریم یک بار ما را جای آن غریقی گذاشته است که در حال غرق شدن است و به قول مداحان محترم از سویدای دل خدا را صدا میزند؟ حتما میگویید: هرچیزی جای خودش را دارد! همانجور که از یک آهنگ سنتی لذت میبریم میشود از دعاخواندن و آهنگ محزونش هم کیف کرد! چه اشکال دارد؟ اصلا شما برای وصل کردن آمدهاید یا فصل کردن؟!
نکته خوبی است: هر چیزی به جای خود؛ اما به گمان من در فرهنگ مناجاتخوانی و توسلمان همانند تلاوتهای شیک و مجلسی قرآن، آنقدر ظاهربین و تشریفاتی شدهایم که همه نگاه برنامهساز و مداح و قاری و بیننده همین است که این اجرا یک چیز آنتیک از آب دربیاید! و همین دعای سحر آنچنان تقلیلی پیدا میکند که حین سحری خوردن، گوش جانمان را هم شش دانگ به او میسپاریم. روزگار غریبی است!
این حدیث نبوی را از من به یادگار بپذیرید که فرمود: سيأتي زمان على أمتي لا يعرفون العلماء إلا بثوب حسن ولا يعرفون القرآن إلا بصوت حسن، ولا يعبدون الله إلا في شهر رمضان، فإذا كان كذلك سلط الله عليهم سلطانا لا علم له ولا حلم له ولا رحم له! زمانهای بر امت من خواهد آمد که مردم علما را صرفا به لباس خوبشان میشناسند(شاید کنایه از ظواهر باشد) و با قرآن آشنایی ندارند مگر هنگامی که صدای خوشی به گوششان بخورد؛ و خدا را تنها در ماه رمضان عبادت میکنند؛ هنگامی که چنین شد خداوند حاکمی را (بخوانید مسئولین انتخاباتی) بر آنها مسلط میکند که نه علم حکومتداری دارد نه صبر دارد(بروید به جهنم!!!) و نه رحم و مروت سرش میشود.
جان این گوهر نبوی این است که وقتی جامعهای در شئون مختلف، قشریگری را پیشه خود سازد و به درکی سطحی از معنویت اکتفا کند لاجرم با چهارتا هیاهو و سلبریتی بازی قافیه را میبازد و میشود همینی که هست!
بحث را سیاسی نکنیم که محتسب بیدار است! اینجا لازم است که عمده خواننندگان این مطلب که از برادران و خواهران حزب اللهی هستند توجه کنند که خطر ظاهرگرایی و قشری گری در امور دینی که یقینا از اهم آنها ارتباط ما با خدا و اهل بیت در قالب دعا و روضه است همچنان همه ما را تهدید میکند و به زبانی صریحتر این سیلاب مدتهاست که ما را با خود برده است! از کجایش بگویم؟ به همین فرهنگ دعا و آفت مناجاتخوانیها برمیگردیم.
در دعا مهم است که قلب شما غافل نباشد و اتصالش را با خدا برقرار و حفظ کند. به تعبیر روایت: قلب نباید «ساه» و «لاه» باشد! یعنی قلبی که به سهو و لهو مشغول است و با طمع استجابت به درگاه خدا نیامده دو قران نمیارزد. ممکن است تصور شود نخستین و مهمترین قدم برای اتصال قلبی توجه به معنی دعاست! و لاجرم اگر کسی معنی دعا را نداند از فیض استجابت محروم است. اما علامه طباطبایی جور دیگری به ماجرا نگاه میکند. ایشان میفرماید اتفاقا چنین شخصی که معنی را نمیداند و با قلب صافی به مناجات آمده، ادعایی برای درک مطلب دعا ندارد بلکه از خدا همان چیزی را میخواهد که ائمه خواستهاند هرچند نمیداند که آن، چه خواستهای است. و این اتصال به ائمه، دعای او را بیشتر در معرض اجابت قرار میدهد.
خلاصه اینکه دعا، آداب دارد و خواندن بی مبالات اسماء و اذکار الهی به قساوت قلب منجر خواهد شد. آدابش را هم خدا در دو آیه پشت سر هم سوره اعراف در چهار کلمه بیان میکند: باتضرع، پنهانی، با حالت خوف و با امید به استجابت. والسلام.