بدبختی آلسعود به خاطر نوکری آنها برای آمریکاست.
آقای زیباکلام گفته است؛ چون شیوع ویروس کرونا بود نتوانستیم برایش مراسم ختم و شب هفت و... بگیریم!
یارو میگفت پشه به کف پام نیش زده، حالا من ۵ دقیقه کف پامو میخارانم و یک ساعت به خاطر قلقلک کف پام از خنده رودهبُر میشوم!
یارو میگفت؛ بدترین لحظه زندگیم وقتی بود که یک گردو شکستم و خوردم، خیلی ترش بود، نگو لیمو عَمانی بود!
باید گفت شما مدعیان اصلاحات درباره اینهمه بلایی که بر سر ملت آوردهاید پاسخ بدهید تا نوبت به اقدامات مجلسی برسد که هنوز تشکیل نشده!
یارو میگفت؛ اگر گوشت داشتیم و نخود و لوبیا هم داشتیم، دیگ همسایه رو قرض میگرفتیم و یک آبگوشت بار میذاشتیم، اما حیف که نون و پیازش رو نداشتیم!
احتمالاً لیست وعدهها رو سر و ته گرفته و داره از آخر میخونه و انجام میده و جلو میاد!
هشدار سپاه به ناو آمریکایی روز جمعه بود چرا ترامپ ۶ روز خفهخون گرفته بود و بعد از پرتاب ماهواره سپاه تهدید کرده است؟!
یارو به پارچهفروش گفت؛ قیمت این پارچه در مغازه فلان پارچهفروش نصف قیمتی است که تو میگویی! و طرف گفت؛ آن پارچه پشم و نخ است ولی پارچه من نخ و پشم است!
یارو به دکتر گفت؛ این پسر من فکر میکنه ماشینه و پشت سر هم صدای بوق در میاره! دکتر گفت؛ بیارش ببینم. یارو گفت؛ آقای دکتر هرچی گوشش رو پیچوندم و هولش دادم، روشن نشد که بیارمش!
یک روزنامه زنجیرهای نوشته است مجلس دهم، هم کارآمد بود، هم مردمی بود و هم شفاف بود!
هارونالرشید ضمن سخنرانی در میان جماعت گفت؛ ای مردم بروید خدا را شکر کنید که وقتی من خلیفه شدم طاعون از میان شما برچیده شد! یکی از آن میان گفت؛ خدا رحیمتر از آن است که دو بلا را با هم نازل فرماید!
دولت اعلام کرده که «گزارش دیوان محاسبات صددرصد غلط است»!
ترامپ گفته است من برای بازگشایی اقتصاد آمریکا اختیار تام و تمام دارم!
به یک دزد سابقهدار گفتند از اینهمه دزدی خجالت نمیکشی؟ میدونی که مال حرام مادر همه جنایتهاست؟ گفت؛ میدونم ولی مگه تو نمیدونی که احترام مادر واجبه؟!
هنوز هم یک عده از غربگراها به این تابوت دخیل بسته و دنبالش راه افتادهاند که از آن گشایش اقتصادی بگیرند!
یارو میگفت وقتی میگن به افتخار فلانی دست بزن، نمیدونم باید به کجاش دست بزنم؟!
آمریکا و اروپا از شدت فلاکت به ماسک و دستکش دزدی روی آوردهاند و دست گدایی به سوی کشورهای دیگر دراز کردهاند!
پادوی یکی از خانها افسرده خاطر بود. خان علت را پرسید و یارو گفت؛ قربان عاشق شدهام. خان پرسید؛ عاشق کی؟ و طرف گفت؛ هرکه شما بفرمائید!
یارو جلوی تاکسی را گرفت و به راننده گفت؛ دونفر تجریش! راننده تاکسی با تعجب گفت؛ ولی تو که یک نفر هستی! و یارو گفت؛ مگه خودت نمیای؟!