همزمان با ایام عزاداری و سوگواری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و هفتاد و دو تن از یاران باوفایش، شهرستانهای مختلف استان مازندران میزبان پیکر پاک پنج شهید والامقام مدافعان حرم میشود.
پیکر شهدای تازه تفحص شده مدافع حرم؛ عبدالله اسکندری، رحیم کابلی، مصطفی تاش موسی، محمد امین کریمیان و عباس آسمیه عصر سه شنبه (۱۱ مرداد ۱۴۰۱) از حسینیه ثارالله تا میدان شهرداری گرگان تشییع شد.
رئیس اداره ایثارگران ستاد کل نیروهای مسلح جزئیات جدیدی از شهدای مدافع حرم تازه تفحص شده در سوریه را اعلام کرد.
ولش می گفت دوست دارم سوریه را نجات بدهم، بعدش می روم کربلا، بعدش عراق، بعدش می روم افغانستان. یعنی هر چه ظلم است را نابود کنم. حتی به فکر رفتن به فلسطین هم افتاده بود.
روابط عمومی کل سپاه در اطلاعیه ای از شناسایی و تایید هویت پیکرهای مطهر پنج شهید مدافع حرم محور خان طومان از استان های مازندران، فارس و البرز در عملیات تفحص خبر داد.
روابط عمومی کل سپاه در اطلاعیه ای از شناسایی و تایید هویت پیکرهای مطهر پنج شهید مدافع حرم محور خان طومان و حما از استان های مازندران، فارس و البرز در عملیات تفحص خبر داد.
شکی نداشته باشید از شهدا هرچه بخواهید سریع جوابتان را میدهند؛ خیلی سریع. فقط باید قلبا و روحا و وجوداً بهشان وصل شوید. سر مزار حسن که میآیند، میگویند: حاج خانم! من این را خواستم و پسرتان جواب داده.
همه، کارِ اسرائیل است؛ کار یهود است، دین را از توی زنها بگیریم، حیا از بین برود، کار تمام است. میگویند خدا نکند زن حیا نداشته باشد، حیایش را از دست بدهد دیگر همه کار میکند...
یک لحظه خم شد و بند پوتینش را سفت کرد. آمد بالا و ترکش بزرگ کاتیوشا خورد به دیوار، به فاصله کمی از صورتش؛ بعد ترکش را خود آقا مصطفی نگه داشته بود و میگفت این برای من خیلی خاطرهانگیز است.
گفته بود بابا دارم میروم؛ یک سلاحم را هم فروختم. بابایش میگفت گفته سلاحم را هم فروختم، میآید پولش را میدهد به شما، ماشینم را هم قبلا فروختم جایی هزینه شده، موتورم را هم فروختم.
یک کارت مثل برگ شناسنامه بود که رویش عکس این مدلی درست کرده بودند. عکسش انگار با فوتوشاپ درست شده بود و چشمهایش را یک کاری کرده بودند که از شکل طبیعی خودش خارج شده بود.
حسن عاشق شیرینی بود، جعبه جعبه در خانه ما شیرینیهای خامهای و شیرینی نان خامهای (به قول ما مشهدیها نارنجک) میآورد. محرم که شروع میشد مطلقا، ابدا، دیگر شیرینی در خانه قطع میشد.
با زمزمه میگفتم یا امام رضا! ولی پسرها حرفهای من را میفهمیدند. میگفتم یا امام رضا! چی میشد الان پسرهای من هم بزرگ بودند و میرفتند مثلا خدمت میکردند.
همسرم نانوایی دارند و نانوا هستند. حسن هم به پدرش کمک میکرد. آمد خانه گفت مامان فردا ولادت امام رضا علیه السلام است؛ من در مسجد و پایگاه بسیج که بودم به دوستانم گفتهام فردا مجلس، خانه ما باشد.