شما میتوانید برای دخترم لیلا که در افغانستان است کاری کنید؟ خیلی نگرانش هستم. کاش بشود کاری کنیم که برگردد ایران.
همه بچههای من ایران به دنیا آمدند، فقط یک دخترم در افغانستان به دنیا آمد. شهربانو که بچه اولم است در افغانستان به دنیا آمد؛ بقیه بچهها، بچههای ایران هستند.
من نمی دانم نوبتم کی میرسد. در همین ایران بچه من، پسر من مازیار کریمی اولین شهید بود. کل خانوادههایی که پسرشان بعد از مازیار شهید شدند، شناسنامه دارند، اما ما هیچی...
سید جعفر آن موقع سوریه می رفت و می آمد؛ سید عیسی مریض شد و سکته کرد. دو سال در بستر بیماری بود. هر چه دکتر بردم، مداوا نشد.
در دوران نوجوانی که بودند، ۵ سال رفته بودند افغانستان. به خانوادهشان اطلاع نداده بودند. بعد که رفته بودند تماس گرفته بودند و اطلاع داده بودند که رفتهاند افغانستان برای جنگ.
لطفا پیگیری کنید یا من وارث شهید باشم یا هیچ نباشم. من اعصابم خرد شده از این حرفی که به ما زد که اینها بچههای تو نیستند.
میگفت مامان! تو میدانی من خیلی شکمو هستم، فقط آشپزی میکنم و در آشپزخانه هستم. تو خودت میدانی من هر جا بروم، به آشپزخانه میروم، هیچ جای دیگر نمیروم. در حالی که دروغ میگفت! اصلا در آشپزخانه نبود.
در این بخش از گفتگو اسامی افرادی به صورت اختصار آمده که برای مسئولین اشتهارد به راحتی قابل شناسایی هستند و میشود از آنها پرسید به چه حقی اجازه خاکسپاری شهید را در گلزارشهدا و قبرستانهای شهر ندادند؟
پدرم به خاطر اینکه اعزام مجدد داشته باشد فقط جانبازیای که از ترکش و موشک کورنت داشت را پیگیری کرد. پدرم سال ۹۴ جانباز شد، سال ۹۶ یا ۹۷ رفت کمیسیون پزشکی که برگه سلامت بگیرد تا دوباره برود سوریه.
دوست دارم فضا و خاطرات خوبی از این روزها یادشان بماند و فضای سیاه و غم و اندوه نباشد. ما هر دفعه که میرویم به رسم محمدآقا که همیشه با گل به خانه میآمد باید حتما برایشان گل بگیریم.
وقتی داعشی ازش می پرسید که اگر رهایت کنیم، باز هم به سوریه میآیی؟ آقاعنایت هم میگفت: بله، دوباره میآیم!... خون از گلویش میچکید و عکس این حالت را در اینترنت گذاشته بودند.
یکی از دوستان آقاخادم گفت: خواهر! خیلی نگران نباش اما برایش خیلی دعا کن چون همین چند روز پیش عملیاتی داشتند و در آن اصلا موفق نبوده اند. عملیاتشان لو رفته و شرایط خیلی بد و وخیم شده.
خیلی ناراحت شدم. وقتی پرسیدم چه کسی خبر داشته که آقا خادم امروز پرواز دارد؟ همه انکار کردند اما به نظرم همهشان میدانستند. چون خانوادهاش راضی شده بودند، به آنها خبر می داد که میخواهد برود.
رفت وگوشیاش خاموش شد. هر چه زنگ می زدم، میگفت در دسترس نیست! دو روز از رفتنش میگذشت. با خودم می گفتم شمال که خیلی دور نیست. گهگاهی باید آنتن بدهد!
آمدم تا رسیدم به میدان خراسان. جلویم را گرفتند. گفتند: اسلحه را بده. گفتم: من اسلحه را آنجا ندادم، اینجا بدهم؟! گفتند به فرمان حضرت امام کمیته انقلاب تشکیل شده و همه اسلحهها را باید جمع کنیم...
یکی دیگر از خصوصیات عباس این بود که از شرایط خطرناک سوریه هیچ ترسی نداشت. پسر خالهاش می گفت یک شب با هم سر پست بودیم که دیدم عباس گم شد. هر چه گشتیم نبود...
تشییع و وداع پیکر شهید مدافع حرم حاج اصغر پاشاپور در حرم حصرت عبدالعظیم (ع).
مراسم تشییع پیکر بیسر شهید مدافع حرم اصغر پاشاپور که توسط تروریستهای تکفیری در سوریه به شهادت رسید، صبح امروز تشییع شد.
همزمان با سالروز شهادت حضرت امیرالمومنین علیهالسلام پیکر پاک شهید مدافع حرم ابوالفضل سرلک تشییع و در آستان مقدس حضرت عبدالعظیم الحسنی علیهالسلام آرام گرفت.
مراسم گرامیداشت شهید مدافع حرم اصغر پاشاپور عصر چهارشنبه ۲۳ بهمن ۹۸ با حضور سردار محمدرضا فلاح زاده معاون هماهنگکننده نیروی قدس سپاه پاسداران، در مسجد امام حسن مجتبی(ع) شهرک شهید بروجردی برگزار شد.