سرویس معرفی _ نسیبه اقتداری: چه با ایمان و استوار است، به دام وسوسه ابلیس نمی افتد تا با خانه نشینان باشد؛ هوای نفس او را به طمع تصاحب قدرت و نام نمی اندازد! چه بی اندازه سختکوش است!!! برف پیری چهره اش را سپیدپوش کرده اما همچون جوانی پرانرژی می کوشد. چه ساده زیست و قانع است، پس از سال ها تلاش شبانه روزی به دنبال سهم خواری و ویژه خواری نیست! چقدر دید وسیع و عمیقی دارد، در راه وطن کوشیده اما قانع نیست و آرمانش را جهانی می بیند... مرد را می گویم؛ از جنس سرداران همدان، آن هم از نوع حسینی هایشان: "سردار شهید حاج حسین همدانی"....
چه با ایمان است، چه سختکوش، چه ساده زیست! زن را می گویم، بی چشم داشت و منت، خانه و زندگی را سرپا نگه داشته، فرزندان را تیمار و تربیت می کند و از همه مهم تر همراه و هم پای همسر است تا مبادا از رنج زندگی کلامی بگوید که گام های او را در مسیرش سست نماید.
آری زنان سالاری اینگونه، شهیدان سرداری آنگونه را تقدیم دفاع از عزت و امنیت اسلام می کنند و چه کسی باور دارد که اجرشان از اجر همسر شهیدشان کمتر باشد، چرا که کلام الهی می فرماید:
"ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺯﻥ ، ﻫﺮ ﻛﺲ ﻛﺎﺭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﻫﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻣﺆﻣﻦ ﺍﺳﺖ، ﻣﺴﻠﻤﺎً ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﭘﺎﻙ ﻭ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ ﺍﻱ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻭ ﭘﺎﺩﺍﺷﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﺎﻳﻪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻋﻤﻠﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ، ﻣﻰ ﺩﻫﻴﻢ" (سوره مبارکه نحل، آیه ٩٧).
آنها را بیشتر بشناسید در کتاب "خداحافظ سالار" ، روایت جهاد و صبر و عشقی که هر دو را آسمانی می کند. این کتاب به قلم نویسنده دفاع مقدس آقای حمید حسام، درسال 96 توسط انتشارات مرکز مطالعات پژوهشی 27 بعثت، طی 44 ساعت مصاحبه، خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی، خانم "پروانه چراغ نوروزی" متخلص به ام وهب را روایت می کند. این کتاب به چاپ دوازدهم رسیده است. نویسنده قلمی شیوا و دل نشین دارد و وقایع را به گونه ای بسیار ملموس بیان می دارد و با به تصویر کشیدن و بیان جزئی ترین خاطرات زندگی شهید بزرگوار و حتی نقل قول های حکیمانه ی وی، ما را با او مانوس می نماید.
پیش از این نیز قلم این نویسنده در کتاب های "وقتی مهتاب گم شد"، "آب هرگز نمی میرد"، راز نگین سرخ" و "عطر شب بوها" به مخاطبین عرضه گردیده بود.
کتاب در سه بخش به نگارش درآمده است؛ در بخش نخست به خاطرات همسر و فرزندان شهید در سفر به سوریه در سال 1390، در کوران درگیری سوریه با داعش می پردازد. در این قسمت از کتاب، خواننده با حقایقی تکان دهنده از اوضاع سوریه در سال های درگیری با داعش و جنگ داخلی آشنا می شود و با تمام وجود ناامنی را احساس می کند. در کنار این وقایع گوشه ای از تلاش ها و مدیریت بحران، توسط فرماندهان بزرگ ایرانی همچون سردار قاسم سلیمانی و سردار همدانی در این سال ها به تصویر کشیده شده است.
در بخش دوم، سفری به دوران کودکی همسر شهید و در کنار آن، خود شهید دارد و خواننده را از نزدیک با فضای خانوادگی و سبک زندگی خانواده هایشان آشنا می کند. در این بخش از کتاب با خاطراتی تلخ و شیرین، در فضایی با صفا و پر از انرژی و تکاپو مواجه هستیم. بعد از آن وارد عالم مشترک شهید و هسرشان پس از ازدواج می شویم؛ عالمی که به علت حوادث انقلاب و جنگ تحمیلی پر است از فراز و نشیب و دشواری ها. مردی که افتخار جهاد فی سبیل الله و دفاع از غیرت و ناموس را دارد و زنی که کیان خانواده و فرزندان را محافظت می کند و با زندگی زینب وار خود، در پیام رسانی مجاهدت های رزمندگان می کوشد و به راستی که این ویژگی را وامدار راهنمایی های همسرش می باشد.
با دقت در احوال زندگی این شهید بزرگوار، منش عاشورایی وی برایمان نمایان می شود؛ علاوه بر آنکه همچون یاران اباعبدالله علیهم صلوات الله، از بذل جان و مال و آبرو دریغ ندارد، از همسرش نیز منش زینبی را می طلبد. فرزندش را وهب نام می گذارد تا مادرش ام وهب گونه رفتار کند، فرزندان و همسرش را با خود به سوریه می برد تا شاهد جنایت های گستاخان و نا امنی سوریه باشند و روایتگر دفاع و جهاد باشند.
"تمام مسئولین آمدند و رفتند و من مثل ام وهب شده بودم؛ محکم و با صلابت. ورودی پایگاه هوایی قدر، گوش تا گوش، جمعیت ایستاده بود. به حدی که ماشین ما حرکت نمی کرد. پیاده شدیم و گم شدیم میان انبوه مردمی که منتظر بودند تا حسین را بیاورند. تمام فرماندهان و مدیران ارشد کشور به صف ایستاده بودند و مقابلمان پرده بزرگی نصب شده بود که رویش نوشته بود:"یار دیرین احمد متوسلیان و ابراهیم همت به خیل شهدا پیوست."
آن طرف تاریک بود. جایی که تابوت حسین را می آورند. رویش پرچم ایران زده بودند و چند سرباز جلوتر از تابوت حرکت می کردند و عکس بزرگ حسین دستشان بود، همان عکس خندان.
تابوت حسین را گذاشتند روی یک بلندی و مارش نظامی زدند. همه ساکت بودند و من صدای گریه آرام نوه ام را می شنیدم. یک آن بغضم گرفت ولی فروبردم و به رنگ زیبای پرچم خیره شدم.احساس غرور و افتخار مثل خون در رگ هایم دوید."
با خواندن این خاطرات، توفیق شهید در عاشورایی زیستن را در می توان دریافت.
دربخش سوم، مجددا با خانواده شهید، مسافر سوریه می شویم؛ این بار 3 سال بعد از سفر نخست و درشرایطی که تلاش های بی وقفه نیروهای مجاهد حزب الله از ایران و عراق و پاکستان و افغانستان اوضاع سوریه را سامان بخشیده است.
کتاب گویای 40 سال جهاد شهید است و حضور همواره ایشان را در صحنه های فرهنگی، سیاسی و نظامی را از زبان همسرشان با روایت هایی داستان گونه نقل می کند. از مسئولیت پذیری های پی در پی او در سپاه و بسیج گرفته تا نقش پررنگ او در مهار فتنه سال 88، راه اندازی کاروان راهیان نور، شرکت در پیاده روی اربعین، حضور در افریقا بعنوان مستشار، راه اندازی صندوق قرض الحسنه ای در همدان که منشاء خیرات بسیاری گردید و تا رسیدگی پدرانه به اقوام و جوانان که ایشان را شیفته خود ساخته بود.
با هم گوشه ای از تصویرسازی های زیبای کتاب را مرور می نماییم؛
"گفته بود دو سه روزه بر می گردم. اما حالا برای او و من، همه ی پرده ها کنار رفته و می دانستم که سال هاست منتظر رسیدن همین دو سه روز بوده است. از همان روز که می گفت: "همه کار من به زینب حسین علیه السلام، گره خورده تا من امتحانی حسینی بدهم و تو امتحانی زینبی."
از همان روز که خواب دید از یک معبر تنگ و تاریک به سختی می گذرد و به یک کانون نور می رسد. دلم داشت توفانی می شد. قرآنی را که سیدحسن نصرالله به سارا هدیه کرده بود، باز کردم و سوره "یاسین" را خواندم. قلبم آرام تر شد. عقربه ها ساعت 9 را نشان می دادند یعنی وقت پرواز تهران-دمشق که از گوشی ام صدای دریافت پیامک آمد. اسم بابا حسین افتاده بود. با این پیامک:"خداحافظ"".
علاقمندان به مطالعه کتاب های الکترونیکی می توانند برای مطالعه این کتاب به اپلیکیشن طاقچه مراجعه کنند.
از زندگی طیبه این شهید بزرگوار کتاب دیگری به نام «پیغام ماهی ها» به قلم «گلعلی بابایی» به رشته تحریر در آمده است.