احسان ثقفی*: نزديک به يک دهه پيش پرسپوليس بازيکني داشت به اسم حامد کاويانپور. هافبک بازيسازي که به شوتهاي از راه دورش معروف بود. يکي از گلهاي مهم کاويانپور، گل از راه دوري بود که در دربي به استقلال زد. يادم ميآيد در مصاحبه بعد از بازي وقتي در مورد گل از او سوال پرسيدند در جواب گفت: «گلم شانسي بود! کلا ما تو ايران اينجور گلها را شانسي ميزنيم و فرق داريم با امثال زيدان که وقتي به توپ ضربه ميزنه ميدونه قراره کجا بره».
نويسندگي آثار اول هم تجربهاي مثل همان شوتهاي شانسيه فوتبال ما است. با همه دانش و حس ششم و ادعاهاي پشت اثر، تقريبا هنرمند هيچ پيشبيني دقيقي از نتيجه کار نميتواند داشته باشد. اين تجربه در صحنهصحنه «بيست و يک روز بعد» براي من تکرار شد.
چه بسيار صحنههايي که مخاطب، بلند بلند خنديد و من غافلگير شدم و صحنههاي خندهداري که سکوت محض سالن را فراگرفته بود! سکانسهاي واضح و روشني که مخاطب، متوجهشان نشد و سکانسهاي ظريف و بعضا مينيمال که سادهترين مخاطبان درک کرده بودند و در موردش با يکديگر صحبت ميکردند.
فيلمنامه «بيست و يک روز بعد» يکي از همان شوتهاي شانسي فوتبال ما بود که به لطف قصه خوب سيدمحمدرضا خردمندان و ذهن خلاقش به اميد خدا در اکران عمومي به يکي از گلهاي زيباي سينماي ايران تبديل شد. به اميد روزي که هنگام نوشتن فيلمنامه مثل زيدان، دقيق، مطمئن و پيشبيني شده عمل کنيم.
*نویسنده فیلم «بیست و یک روز بعد»